آداب خانقاه
( هو )
مراد و وظيفه مريد نسبت به مراد
آداب ورود به خانقاه
شيخ خانقاه
وظايف درويشان نسبت به شيخ خانقاه
پير دليل خانقاه و وظايف آن
دوده دار خانقاه
اهل خدمت خانقاه
مسافران خانقاه
نه دراخترحركت بودو نه درقطب سكون گر نبودي بجهان خاك نشيناني چند
( حاج ملا هادي سبزاوري )
( اسرار )
هر مذهب و مسلكي اعم از بزرگ يا كوچك بستگي به مقرراتي كه پايه و اساس آن روي رعايت و مقررات و اجراء آن دستورات قرار گرفته به همين قسم طريقت ظاهري دارد و باطني ، باطن آن ولايت است و به انسان كامل ختم ميشود ظاهر آن همبستگي بمقرراتي دارد كه از سابق وضع شده سينه به سينه نقل و اجراء گرديده است اگر خداي نخواسته دستورات ظاهري حتي جزئيات امور رعايت نشود پايه كليات را سست كرده و بدستگاه و عالم فقر ضرري زده ميشود كه جبرانش خيلي مشگل است .
معشوق تو عشق است به آنجا چو رسي او خود به زبان حال گويد چون كن
از كتاب جنگ روشن نوشته پير بزرگوار حضرت قطب العارفين سيدنا و مولانا جناب آقاي مهدي سينائي ( روشن عليشاه كرماني ) روحي و جسمي لمقدم له الفداء .
هوالمحبوب
تا ابد بوي محبت به مشامش نرسد هر كه خاك در ميخانه برخسار نرفت
خانقاه محل تجمع و محل تشكيل مجالس فقري ميباشد. اصولاً خانقاه را كعبه و ميعادگاه عاشقان و سوختگان عشق را گويند .
سالكان الي الله در آنجا گرد پيرشان حلقه ميزنند تا به مدد او زنگ تعيين و انانيت را از سينه و آئينه دل بزدايند تا دلشان جلوه گاه حق گردد . در خانقاه طالبان الي الله دائماً به ذكر دوست و ياد محبوب و به ياد حق مشغولند ، چون فضاي خانقاه فضاي ملكوتي است بنابراين خود به خود اين فضا و عالم ملكوتي روح سالكان را به سوي ملكوت حق سوق ميدهد و از دل نغمه آواز انالحق مي شنوند و چون از ما و مني خارج شدند و روحشان آماده تجليات حق گرديد، جمال ملكوتي و روشن پير در آئينه دل عشاق جلوه گر ميگردد .
در ره منزل ليلي كه خطرهاست بجان شرط اول قدم آنست كه مجنون باشي
آري چه زيباست فضاي خانقاه،چه معطر است هواي خانقاه و چه جان افزاست صفاي خانقاه ، جلوه دوست از در و ديوار نمايان است آري هر چه در توصيف اين مكان مقدس و عرش الهي بگوئيم كم است .
چون قلم در وصف اين حالت رسيـد هـم قلم بشكست و هم كاغذ دريد
( مولوي )
رها كـن عقـل را با حق همـي بـاش كـه تـاب خور ندارد چشم خفـاش
در آن موضع كه نور حق دليل است چه جـاي گفتگـوي جبرئيـل اسـت
فـرشتـه گـر چـه دارد قـرب درگـاه نگنجـد در مقـام لي مع الله
چـو نـور او مـلـك را پـر بـسـوزد خرد را جمله پا و سر بسوزد
( شيخ شبستري )
صوفيان در خانقاه دم را غنيمت ميدانند و سكوت را رفيق راه جز بمهر و محبت و صفا به چيزي نميانديشند و فقط حق بينند و حق شنوند و حق گويند و چون دلهاشان به ذكر حق آرامش پيدا نمود آنگاه آن دل حريم خاص خدا ميگردد و ديگر خدا كسي را در حريم خود جاي نخواهد داد . در اين حال است كه صوفيان پاي بر سر دنيا و عقبي مي نهند و در اين حال است كه توحيد حقيقي بدست ميآيد .
بقول فرمايش مولانا جلال الدين :
چيست توحيد از خدا آموختن خويشتن را پيش واحد سوختن
و تمام اين حالات و سير در عالم ملكوت الهي ميسر نشود الا بحضور در خانقاه كه بيت الله اعظمش خوانند .
اي خانه پرستان چه پرستيد گل و سنگ آن خانـه پرستيـد كه نيـكان طلبيدند
آن خـدا خانـه خانـه دل مطـلق واحد خرم دل آنها كه در اين خانه خزيدند