زندگی نامه

سخن  درباره ابعاد و شخصیت او گفتن کار بس دشوار است چرا که

           هر که از ظن خود شد یار من ازدرون من نجست اسرار من

هر چه بگوئیم کم و کاست است و اگر نگوئیم دلمان آرام نمی‌گیرد ولی با تمامی این احوال میدانیم او آنقدر بزرگوار است که ما را ببخشاید .

در تاریخ بیست و چهارم بهمن یکهزار و سیصد و بیست و نه خورشیدی در شهر شیراز پا به عرصه وجود نهاد ایشان پسر چهارم خانواده بودند

پس از اتمام دوران دبیرستان در پی فن درودگری به مهارت استادی رسیدند و تا سن چهل و یک سالگی مشغول به کار بودند

ایشان در همان سنین جوانی با فقر و درویشی آشنا شدند و با توجه به پشتکار و ارادت و علاقه‌ای که داشتند به سرعت پیشرفت کردند و با دیدار با پیر بزرگوارشان حضرت روشن علیشاه کرمانی چنان جذب ایشان شدند که گویی  مولانا شمس را دیده

    گوهر وجودشان پیدا تا جایی که دست ایشان را دردست حق گذاشتند.

در سال یکهزار و سیصد و هفتاد از دست پیر بزگوارشان خرقه ا رشاد دریافت کردندو با توجه به خصایصشان ملقب به معصوم علی گشتند

با توجه به  دم گر م و دل پر مهر وبا عشق و داشتن مَحبت و صفا و وفاداریشان به سرعت مریدان بسیاری گرد شمع وجودشان جمع گشته و از وجود با برکتشان بهره   بردند،هر چند که همیشه می‌فرمودند این خانقاه به تعداد و کمیت نیست اینجا به کیفیت است ود ل وصدق و صفا چرا که

           یک مرد جنگی        به از صد سوار

عشق و ارادت و وفاداری به مراد یکی از خصایص بارز ایشان بود تا جایی که هیچ یک از جلسات فقریشان را  بدون اجازه باطنی  بر سر خاک پیرشان  شروع نمی‌کردند و شبهای دوشنبه و جمعه هیچ‌گاه رفتن بر سر مزار پیرشان ترک نشد

 با توجه به نشانه‌های قبلی  در زمان حیات حضرت روشن علیشاه و بعد از آن نشانه‌های باطنی که ظاهر گردید عاقبت ایشان قبول مسئولیت فرموه و آن بار امانت را که آسمان و زمین از عهده آن عاجز بودند را به دوش کشیدند و در تاریخ بیست و یکم خردادماه یکهزار و سیصد و هشتاد و سه خورشیدی  رسما اعلام قطبیت کردند و به قول آن حضرت:

خورشید حق که شروع به تابیدن کند همه جا را روشن خواهد کرد

گواه و دلیل نزد ایشان و مریدان  آنقدر بود که همگی بپذیرند پیری جز او نمی‌توانست سکان دار این کشتی پر تلاطم باشد

ایشان از همان ابتدا در فکر تغییر و تحول اساسی در این راه بودند چرا که معتقد بودند درویشی راهیست بسوی  حق ،اول آن حق است و آخر آن نیز حق پس بایستی همه چیز به روز باشد زیرا همه چیز در حال تغییر و پیشرفت می‌باشد

فکر گسترش تصوف و عرفان اسلامی را در سر تا سر دنیا در سر داشتند و پایگاه های عشق را در آمریکا و سوئد دایر کردند

ایشان به شدت با خرافه گرایی و کشف و کرامات مخالف بودند و همیشه می‌فرمودند که:

احیا کردن یک دل بزگترین کشف و کرامات است

یکی از بارز ترین خصیصه های ایشان توجه به جوانان و کمک  به آن‌ها بود.ایشان به شدت با   دام مهلک اعتیاد مخالف بودند و یکی از اصلی‌ترین دعاهای ایشان  رهانیدن جوانان از دام اعتیاد بود

چه بسیار جوانانی را که از دام اعتیاد  رهانیدند و به راه فقر  هدایت کردند

کمک به مراکز خیریه و سالمندان و بازدید از این مکانها یکی دیگر از کارهای برجسته ایشان بود

ایشان همچنین با عزلت گزینی و گوشه نشینی مخالف بودند و همیشه تأکید میکردند درویش بایستی خوب بخورد و خوب بخوراند،خوب بپوشد و خوب بپوشاند و در میان خلق باشد و با حق

بهر حال همانطور که رسم است مردان حق در راهشان سختی‌های بسیار میکشند تا این بار سنگین را به سر منزل مقصود رسانند

هر چه در رابطه با سختی‌ها و مشقتها و جفا هایی که بر سر ایشان رفت بگوییم کم گفتیم

عاقبت پس از سالها زحمت در این راه در تاریخ بیست و سوم آبانماه یکهزار و سیصد و هشتاد و دو خواسته و دانسته به وصال محبوب و معشوق خویش پرگشودند و مریدان و دوستدارانشان رابا غم دوری و فراق  تنها گذاشتند هر چند که بقول خودشان واوی جا  نیانداختند  که به مریدان نگویند و همیشه میفرمودند تا زمانی که دست مرید در دست مرادش محکم باشد و آن را شل نکند مراد تنهایش نمیگذارد  حتی در آن دنیا.

ایشان قبل از وصالشان دست خطی بر جای گذاشتند و فرموده اند :

           رشته ای بر گردنم افکنده دوست      می‌کشند هر کجا دلخواه اوست

و همچنین توصیه‌هایی را ذکر کردند

شواهد بسیار دیگری نیز  موجود است که نشان میدهد ایشان دانسته و با علم قبلی این سفر را رفتند. آخرین شب جمعه ایشان در جلسه نیز غزل خداحافظی را خواندند.ایشان رفتند و به وصال خویش رسیدند ومریدانشان را غرق غم و اندوه کردند وندیدن و لمس نکردن دستان گرم و پر مهرشان را به دل دوستدرانشان گذاشتند و همانطور که خودشان درد بی پیری کشیده بودند و می فرمودند:

درد بی پیری بدترین درد است

      ارتباط با ما

      تمامی حقوق این سایت متعلق به خانفاه نعمت الهی ذوالریاستینی معصومعلیشاهی می باشد