تک بیتی
قدح در كف ساقي كوثر است
مي عشق در ساغر حيدر است
وقتـي مخاطب كلامش گشتم
انـگار كـه در بحر صفـا افـتادم
هر كه در دل عشق روشن باشدش
آتش سوزان گلستان بـاشـدش
مرا عشقي بجز عشق علي نيست
مرا پيري بجز روشن علي نيست
بـيا روشـن بكن بـرمـا نگاهي
كنيم جان را فدايت چون توشاهي
يارب به دلم مهر علي افزون كن
هر چيز به غير او ز دل بيرون كن
الهي مرده ام با عشق خود احيا بگردان
ز لطفت اين دل تاريك را روشن بگردان
اي روشن علي كه روشن شدي ز حق
روشن توئي و حق هم توئي چون كه جـدا گشته اي ز خلق
دستگيري كن مرا ساقي كه بي پا آمدم
در كمال تشنه كامي سوي دريا آمدم
رفته اي تا كوي جانان اين حضورت مژده باد
وصل گرديدي به محبوب اين وصولت مژده باد
مطربا پنجه مزن كه تار دل مي شكند
تاردل گر شكند عرش خدا مي شكند